*. فرق «وَرد» با «وَردَة» این است که «وردة» دارای تاء وحدت است. «وَرد» اسم جنس و واحد آن «وَردَة» است و تاء آخر آن تاء وحدت است. «وردة» یعنی «یک گُل». کلمۀ «وَرْد» می¬تواند به معنای «گُل¬ها» نیز باشد. «شَجَر» نیز اسم جنس به معنای درخت و واحد آن «شَجَرَة» به معنای «یک درخت» است. کلماتی مانند نَجمَة، زَیتونة، بُرتُقالة، رُمّانة و وَرَقَة نیز تاء وحدت دارند. *. «نافِذَة» و «شُبّاﻙ» هر دو به معنای «پنجره» و جمعشان «نَوافِذ» و «شَبابیک» است. *. هنگامی¬که بعد از «مِنْ» کلمۀ «خَیر» بیاید، اسم تفضیل و در اصل «أَخیَر» بوده و همزۀ آن افتاده است. مانند «شَرّ» که مخفّف «أَشَرّ» است. جمع خَیر، خیار و أخیار است. *. «کَنز» برگرفته از واژۀ فارسیِ «گنج» است که از آن فعل «کَنَزَ - یَکنِزُ» و مشتقّاتی بسیار ساخته شده است. *. «مَعَ» به معنای «با» است و «بِـ» نیز به همین معناست؛ برای اینکه اشتباه نشود، بهتر است بگوییم: «مَعَ» یعنی «همراه با» و «بِـ» یعنی «به وسیلۀ»؛ مثال: أنا أذهَبُ مَعَ صدیقی. أنا أذهَبُ بِسَیّارَتی. *. جمع «مکتبة»، «مَکتَبات» و «مکاتِب» است. «مَکتَب» به معنی «دفتر کار» است که جمع آن نیز «مکاتِب» می شود. *. «واقِف: ایستاده» با «قائِم: ایستاده» فرق دارد. واقف به معنای توقّف کننده و قائم برپاخیزنده است. *. «بُستان» مُعَرَّب کلمۀ فارسی «بوستان» است. از آنجا که در کلمۀ «بوستان» التقاء ساکنین شده؛ لذا واو حذف شده؛ بُستان جای پر درخت است و ترکیب «بو+ستان» به معنای جای پر از بوی خوش و مترادف با باغ است. *. «مُدَرِّس» و «مُعَلِّم» مترادف هستند؛ امّا امروزه واژۀ معلّم برای مدیر کاروان زیارتی نیز کاربرد دارد و گاهی احتراماً نیز به افراد اطلاق می¬شود. *. جالِس و قاعِد به یک معنا هستند. در زبان گفتاری از قاعِد استفاده می¬شود. (قاعد هم فصیح است و هم عامیانه؛ امّا جالِس فقط فصیح است.) *. فرق «هَلْ» و «أَ» در کتاب تدریس نشده است زیرا دانستن آن، ضرورت ندارد. فرق هَل با أَ : الف- هَل در جملۀ دارای فعل منفی نمی¬آید. مثلاً سؤال نمی¬شود: هل لا تَسمَعُ؟ یا هل ما سَمِعتَ؟ بلکه سؤال می¬شود: أَلا تسمعُ؟ یا أَما سَمِعتَ؟
امّا حرف استفهام أَ بر سر فعل مثبت و منفی هر دو می¬آید. أَ جاءَ الْمعلّمُ؟ أما جاءَ الْمعلّمُ؟